الهه ی عشق

شرابی تو شراب زندگی بخش ... شبی می نوشمت خواهی نخواهی

الهه ی عشق

شرابی تو شراب زندگی بخش ... شبی می نوشمت خواهی نخواهی

دُردونه ی دل م

"ع ش ق"
   واژه ی غریبیست عشق... لحظه ای آبادت می سازد، لحظه ای ویران!

   لحظه ای پادشاهی، لحظه ای گدا

   پر است از فراز و نشیب، دوری و نزدیکی ، تضاد و تفاهم، شک و یقین...

   عجیب قدرتمند است و جادو می کند!
   خانه ات آباد، ویرانگر لحظه های م  برقرار باشی در دل م تا همیشه
   ای فاتح شب های با تو بودن م 
   ... ای عشق...

عشق دل م

جانِ جانان م؟

من از میانِ تمامِ کتاب ها

آن ‌که شبیهِ تو بود برگزیدم

و از دلِ تمام صفحات

آن که عطرِ دست‌ های تو را داشت انتخاب ‌کردم

و از تمام صفحه ها

برگی ‌که به لطافت نگاهِ تو بود دیدم

و از این برگ

خطی‌ که طعم تو را داشت خواندم

اینک دوستت دارم …

دوستت دارم

و دوستت دارم را مُدام تکرار‌ می‌ کنم

که در تو خلاصه می شود

ای عصاره ی‌ تمامِ شعرهای ناگفته

تو نیز لب به این تکرارِ رویا گونه بُگشا

تا خدا به گلهای رازقیِ باغچه اش بگوید

از تو یاد بگیرند عطر افشانی را ....

دُردونه ی دل م

بِـهشـت ،
جای مُناسـبی بَرای مَن نیست ..
در بندِ حـوری و
رود های جـاری نیسـتَم ..
من جَهنّـم میخواهَم ،
بیـابـانی ، جـایی ،
"امّـا کنـارِ تـو ..

عشق اَبدیِ دل م

هرگز با چشم‌های من، خودت را تماشا نکرده‌ای
تا بدانی چقدر زیبایی..
هرگز با گوش‌های من خودت را نشنیده‌ای
تا بدانی چه آرامشی توی صدایت ریخته!
هرگز با پاهای من با شوق به سمتِ خودت قدم برنداشته‌ای و هرگز با دست‌های من دست‌ خودت را نگرفته‌ای!
تو هرگز با قلبِ من خودت را دوست نداشته‌ای و نمیدانی چگونه میشود عاشقت شد
و از این عشـق مُـــرد!
تــو نمیدانی..
تــو هیچ چیز نمیدانی... 

                                             بخدا تو هیچ چیز را نمیدانی .............

راز و نیاز شبانه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عشق اَبدیِ دل م

قتی سرت رو شونمه٬ هق هقٍ گریه می شنوم

با اشکای شور چشات٬ وضو واسه عشق می گیرم!

با سرمه ی چشمای تو٬ زیبا شده سجاده هام

تسبیح پلکاتو می خوام ٬برای ذکر لحظه هام

مٌهر لباتو می بوسم٬ می ذارمش واسه نماز!

قدقامت الصلاّة می شم٬ با آغوش رو به تو باز

قنوت دستای منه٬ طاق کمون ابرو هات!

نیت قربت می کنم٬ برای دیدن چشات

تو رکعت آخر عشق٬ رو زانوهات سجده می رم!

همیشه آخر نماز٬ عشق تو رو سلام می دم

خلوت دل

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عشق دل م

آغوش تو …
ﻣﺘﺮﺍﺩﻑ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﺍﺳﺖ !!
آغوش تو …
ﺗﺮﺱﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﻠﻌﺪ !!
آغوش تو …
ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺳﺮﺩﺭﺩﻫﺎ !!
ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻏﺎﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﺗﺮﯾﻦ ﺭﺧﻮﺕﻫﺎ !!
آغوش تو …
ﯾﻌﻨﯽ “ﻣﻦ ” ﺧﻮب م !
ﺑﻐل م ﮐﻦ …
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﯽﻫﻮﺍﯼ ﺗﺮﺱﻫﺎ
ﻣﯽﺗﺮس م !! …

دُردونه ی دل م

آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند،
که حرفهای عاشقانه نمیزنند،
چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی
آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند..
اما عاشقشان میشوی!
ناخواسته دلت برایشان میرود…
این آدمها فقط راست میگویند
راست می گویند با چاشنی قشنگ ” مهر”
لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند،
لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است…
لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست
در لبخندشان خدا را میبینی….
اینها ساده اند
حرف زدنشان…
راه رفتنشان…
نگاهشان….
ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربانند…


                 ♥️عشق دل م عاشقت م♥️

دُردونه ی دل م

نگاه تــــــو


مـــرا عاشق تر از پیـــــش می کند


چه معجـــونی می شود


زندگــــی


با لمسِ دستان تــــو


با حسِ عشــــــــــقِ تـــــو


دُردونه ی دل م

تمام ترانه های م تَرنم یاد توست
وتمام نفسهای م  خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران…..
وپاکتر از آیینه  ؛به وجود پر مهر تو می بال م ……
وتو را آن گونه که میخواهی دوست دارم..
ای مهربان پرنده خیال م 
با یاد تو؛به اوج آسمانها پر خواهد گشود…
وزیباییت را به رخ فرشتگان خواهد گشود
تبسمی از تو کافیست که از هیچ به همه چیز برسم…

دُردونه ی دل م

آسمان هم که باشی
بغل ت خواهم کرد
فکر گستردگی واژه نباش
همه در گوشه ی تنهایی من جا دارند
پر از عاشقانه ای تو
دیگر از خدا چه بخواهم…؟!

دُردونه ی دل م

ایـن شــعرهـــا بـــرونــد بــه جــهن م
مــن فقــط دیــوانـه ی آن لحــظه ام…
که قــــلب ت…
زیــــر سَـــرم
دسـت و پـــا بزند….

عشق دل م

امـتـداد بـازوان ت مـی شـود انـتـهـای دلـدادگـی …
مـی شـود هـمـان گـوشـه دِنـجـی که راحـت مـی تـوان جان داد …