الهه ی عشق

شرابی تو شراب زندگی بخش ... شبی می نوشمت خواهی نخواهی

الهه ی عشق

شرابی تو شراب زندگی بخش ... شبی می نوشمت خواهی نخواهی

الهه ی عشق من

عشق من .... 

ﭘـــﺲ ﺍﺕ ﻧﻤـــﯽ ﺩهم …

ﺑـــﻪ ﻫـــﯿﭻ ﺳﺎﻋــــﺘﯽ

ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﺩﻗﯿﻘـــﻪ ﺍﯼ

ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﻗﯿﻤﺘــــﯽ !

ﺳﺨﺖ ﭼﺴﺒﯿــــﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻤﺎﻣــــﺖ ﺭﺍ

ﻣﮕــر ﺗو را ﺳـــــﺎﺩﻩ ﺑﺪﺳــــﺖ آﻭﺭﺩﻡ …

ﮐﻪ راحـــــت ﺍﺯ ﺩﺳﺘــــﺖ ﺑﺪهــــم …!

الهه ی عشق من

عشق من .... 

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل

ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت

هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواندچه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را

گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،چقدر قلبت زیباست…چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار توتویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزترمیخوانمت تا دلم آرام بماند ....

الهه ی عشق من

عشق من ....

وقتی می خواهم شروع کنم تا از تو بگویم

طلوع نمی کند خورشید قلبم
در سیاهی چشمانت گم می شود
تو از کدامین قبیله ای که قبله ی عشق من شده ای 
 محبوب من از من مگیر نگاهت را
که می خواهم در آرامش سیاهش گم شوم

الهه ی عشق من

عشق من ...‌ 

پلک نمی زنم
خیال نکن برای لحظه ای از دیدنت خواهم گذشت
منی که بی تاب با تو بودنم
گر پلکی هم بزنم
دیدگانم را می شویم
تا گام نهی بر رویش .... 

الهه ی عشق من

عشق من .... 

کاری کن که دنیا و تمام جهان را فراموش کنم

من را در آتش  ِ عشقت بسوزان

بگذار قشنگترین جملات را برایت بخوانم

اگر تمام دنیا و جهان را بگردم

امکان ندارد عشقی همچون عشق تـــو پیدا کنم

هر چه قدر به تـــو بگویم دوستت دارم باز هم برای تو کم است

الهه ی عشق من

هرگاه که یادت در آغوش لحظه هایم به رقص در می آید

قلبم با لهجه ی شیرین سکوت ، فقط تو را می خواند

تو را می خواهم با تمام قلب و روحم

تو را که از من با من مهربانتری

تو را که در چارچوب نگاهت مهربانی قاب شده است

و با هر لبخندت ، هزاران پروانه ی شوق در دلم به پرواز در می آیند


الهه ی عشق من

عشق من .... 

با هرکسی می شود خندید

ولی در آغوش یکنفر می شود گریه کرد...

دل م لک زده .......

برای یک عاشقانه ی آرام 

که سرم را بگذاری روی سینه ات و بگذاری گله کنم 

از تمام کابوس های روزهای نبودنت ......

الهه ی عشق من

عشق من ..‌.. 

به چشمانت که خیره می شوم 

برق چشمانت هوش را از سرم می بَرد 

گویی شراب هفت ساله نوشیده باشم 

تو کیستی که اینگونه مرا مست و مدهوش خود کرده ای؟؟؟

  نمیدانم!!!!!

بی گمان تو  زاده ی عشقی و من مجنون و شیدای توام ....

الهه ی عشق من

 عشق من .... 

از من نپرس چقدر دوست ت دارم .... 

اینجا در قلب من حدو مرزی برای حضور تو نیست.... 

خواستن ت تمام شدنی نیست 

خواستنی تر می شوی 

تو تکرار نمی شوی ، این منم که هر لحظه عاشقتر و دلبسته تر میشوم