عشق من ...
چشمهایش…
امان از آن چشمهایش…
قاتلین من بودند و هر روز بی صدا مرا میکشتند…
اما امروز من به مرگ خودم راضیم…
ولی آن چشمها…
نمیدانم کجای این دنیا…
به چه مینگرند…
عشق من ....
عشق را با تو می شناسم ، زندگی را با تو زیبا میبینم
اگر گهگاهی چند خطی می نویسم به عشق تو است
و اگر اینک نفس می کشم و زندگی میکنم به خاطر وجود
تو هست هم نفسم
ای تو که مرا عاشق خودت کردی
نمی دانی که چقدر
دوستت دارم
نمیدانی که با تو چه آرزو هایی در دل دارم ...
اگر از عشق تو می نویسم
به عشق تو است
و با وجود تو
عشقت برای من پاک و مقدس است ......
عشق من .....
تصمیمم را گرفته ام ….از امشب…. تمام احساسی که به ” تو ” دارم را بیان می کنم…می گویم که دوستت دارم , دلتنگتم , به آغوشت نیاز دارم !به درک که مغرور میشوی ,یا اینکه کمتر دوستم خواهی داشت و یا حتی ترکم می کنی و تنها می مانم !مهم این است :شاید فردایی نباشد , که عشقم را به پایت بریزم !پس :گل نازم عاشقانه و صادقانه ” دوستت دارم " .....
عشق من ....
موهایت را به من بده
می خواهم
در اوراق آفرینش
در حضور خودت
دست ببرم :
گلی را لای موهایت می گذارم
گل ، بوی موهایت را می گیرد …
به همین سادگی …
عشق من .....
من از تمام دنیا،
ققط آن دایره ی مشکی چشمانت را می خواهم...
وقتی که در شفافیتش، بازتاب عکس خود را می بینم...
عشق من ....
تا ابد می مانم برای تو ای عشقم
برای تویی که بهانه ی زنده بودن منی
تویی که دو چشمان زیبایت را با یک دنیا عوض نمی کنم
همان چشمای معصومت را می گویم
می خواهم تا دنیا"دنیاست"مرده تو باشم
و
پشت و پناهه تو
تویی که به اندازه ی تمام دنیایی دوستت دارم که در آن
مردم عشق را به بازیچه گرفته اند
زیبایم دوستت دارم و
تا سر حد مرگ می پرستمت
می پرستمت بعد از خدایی که خدای بخشندگیست
خلاصه کنم و این را بگویم بعد از خدا در روی زمین خدای من تویی
ای زیبایم.
عشق من ، برای تو مجنون م ....
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...
برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست ...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
برای تویی که قلبت پـا ک است ...
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است..
برای تو مجنون م .....
عشق من؟
نمیدانم نامت را چه بگذارم…
مخاطب خاص…
تمام زندگی…
دلیل نفس کشیدنم…
همه وجود…
یا تنها عشقم…
به هر نامی که باشی…
بدان…
آرام…
برایت جان میدهم…
وقتی تو نباشی…
عشق من ....
حرفهای زیادی بلد نیستم
من تنها چشمان تو را دیدم
و گوشه ای از لبخندت
که حرفهایم را دزدیدند
از عشق چیزی نمیدانم
اما دوستت دارم
کودکانه تراز آنچه فکر کنی . . .
عشق من ....
ﭘـــﺲ ﺍﺕ ﻧﻤـــﯽ ﺩهم …
ﺑـــﻪ ﻫـــﯿﭻ ﺳﺎﻋــــﺘﯽ
ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﺩﻗﯿﻘـــﻪ ﺍﯼ
ﺑـــﻪ ﻫﯿـــﭻ ﻗﯿﻤﺘــــﯽ !
ﺳﺨﺖ ﭼﺴﺒﯿــــﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﻤﺎﻣــــﺖ ﺭﺍ
ﻣﮕــر ﺗو را ﺳـــــﺎﺩﻩ ﺑﺪﺳــــﺖ آﻭﺭﺩﻡ …
ﮐﻪ راحـــــت ﺍﺯ ﺩﺳﺘــــﺖ ﺑﺪهــــم …!
عشق من ....
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواندچه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،چقدر قلبت زیباست…چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار توتویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزترمیخوانمت تا دلم آرام بماند ....
عشق من ....
وقتی می خواهم شروع کنم تا از تو بگویم
طلوع نمی کند خورشید قلبمعشق من ...
پلک نمی زنم
خیال نکن برای لحظه ای از دیدنت خواهم گذشت
منی که بی تاب با تو بودنم
گر پلکی هم بزنم
دیدگانم را می شویم
تا گام نهی بر رویش ....
عشق من ....
کاری کن که دنیا و تمام جهان را فراموش کنم
من را در آتش ِ عشقت بسوزان
بگذار قشنگترین جملات را برایت بخوانم
اگر تمام دنیا و جهان را بگردم
امکان ندارد عشقی همچون عشق تـــو پیدا کنم
هر چه قدر به تـــو بگویم دوستت دارم باز هم برای تو کم است
هرگاه که یادت در آغوش لحظه هایم به رقص در می آید
قلبم با لهجه ی شیرین سکوت ، فقط تو را می خواند
تو را می خواهم با تمام قلب و روحم
تو را که از من با من مهربانتری
تو را که در چارچوب نگاهت مهربانی قاب شده است
و با هر لبخندت ، هزاران پروانه ی شوق در دلم به پرواز در می آیند
عشق من ....
با هرکسی می شود خندید
ولی در آغوش یکنفر می شود گریه کرد...
دل م لک زده .......
برای یک عاشقانه ی آرام
که سرم را بگذاری روی سینه ات و بگذاری گله کنم
از تمام کابوس های روزهای نبودنت ......
عشق من ....
به چشمانت که خیره می شوم
برق چشمانت هوش را از سرم می بَرد
گویی شراب هفت ساله نوشیده باشم
تو کیستی که اینگونه مرا مست و مدهوش خود کرده ای؟؟؟
نمیدانم!!!!!
بی گمان تو زاده ی عشقی و من مجنون و شیدای توام ....
عشق من ....
از من نپرس چقدر دوست ت دارم ....
اینجا در قلب من حدو مرزی برای حضور تو نیست....
خواستن ت تمام شدنی نیست
خواستنی تر می شوی
تو تکرار نمی شوی ، این منم که هر لحظه عاشقتر و دلبسته تر میشوم