الهه ی عشق

شرابی تو شراب زندگی بخش ... شبی می نوشمت خواهی نخواهی

الهه ی عشق

شرابی تو شراب زندگی بخش ... شبی می نوشمت خواهی نخواهی

الهه ی عشق من

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت

نمی توان سرود

سرشار از احساس ناگفتنی ست

و خواستن های بی انتها


با تو زیستن

قصه ی شیرینی است

به وسعت قلب مهربان تو

و فانوسی است

به روشنی نگاه تو


داستان اولین شب آرامش با تو

قصه ای ایست که در وسعت کلام نمی گنجد

و  تماشای آبی بیکران دریا

در کنار تو، برای اولین بار

تجربه ایست که در  نوشته ها بیان نمی شود

الهه ی عشق من

عشق  هرگز.....

نمی میرد !

 حتی زیر چکمه شحنه ها...


دلت همیشه عاشق

    عشقت... جاودان

    و روز جهانی عشق بر دل عاشقت.... مبارک

الهه ی عشق من

شاه ماهی من !

بیا و ببین اشک شوق بچه ماهی ها را !

 می رقصند و می گریند....

بیاد می آوری ...

به نشانی آن غروب

برای مرگ آن بچه ماهی اسیر در دهان مار !

چه گریه ها که نکردی !

 

برای ضیافت امشب من خدا را هم دعوت نکرده ام

میترسم دوباره حسودی کند !

امشب

من

تو....و

ستاره م ا ن

سقفمان آسمان..

بسترمان پهنه دشت و مخمل شقایق ها....

که عاشقانه لمس تنت را انتظار می کشند....

امشب !

از راه که میرسی بدون درنگ

شمعها را فوت کن

میترسم دراین تیرگی

از نور شعله های شمع

خدا دوباره پیدایمان کند...!!!

الهه ی عشق من

بهار من

 اینجا همه چیز خوبست

آواز گنجشگان

برگ سبز درختان

وبوی نفس های تو ...!

غمگین نباش

من برای بوته های اقاقی باغچه ای ساخته ام

بخاری خانه ام را برای عبور زمستان برسم عاریه به آنها داده ام

و هر شب آن هنگام که ستار ه مان در افق غرب آسمان رخ می نمایاند

تا صبحگاهان....

باا شک آبیاریشان می کنم.

گرم و سیراب می شوند....اما

تو بگو... گل همیشه بهارم

با دل تنگ اقاقی ها چه کنم !؟

اقاقی ها بهار میخواهند..

گل همیشه بهارم....بگو

با کدامین بهار میآیی...

الهه ی عشق من

اگر این روز ها ...

به دیدار خزان میروی

گام ها را آرام تر بر زمین بگذار....

که من...

بهار را...

 توی این کوچه باغ....ها

زیر یک یک این برگ های خزان زده

 

گم کرده ام !

آن دور درست ها...

پشت این کویر...

می بینم آبادانی ... و

فردا های سبز را.....

 

باید از  این گودال بگذرم...

بعد این   همه جا هموار است...و

  راه آسان

با این بار سنگین!

 نکند جامه دان بیفتد و هستیم را باد پراکنده این کویر کند.!

نه...

خواهم پرید!!

از این کویر......خواهم گریخت

فردا آغوش تو مامن جاویدان من خواهد شد...

الهه ی عشق من

پاره های اذان را به هم چسباندم

           تا سحرگاهان...

 ندای موذن

 

  تو را قافیه داد....

و من....

در پستو خانه دل

تو را اقتدا کرد م

در هر رکوع...هزار بار

 به سجده افتادمت.

 

  هر قیام نگاهت

   قیامتی 

   برای هر نظر

   به کعبه چشمانت

دیدم...!

ثواب طوافی نوشته اند

قنوت عشق

دور چندم طواف

مقبول ........

می افتد...!